لغات ریدینگ 91
درباره درس

admiral

دریاسالار (اسم)

They won the sea battle because of the admiral’s great leadership.

آنها به خاطر رهبری عالی آن دریاسالار در نبرد دریایی پیروز شدند

arc

کمان (اسم)

A rainbow has the shape of an arc.

رنگین کمان، شکلی کمان مانند دارد

character

شخصیت، ویژگی شخصیتی (اسم)

My sister’s character is fun and very outgoing.

شخصیت خواهر من شاد و برونگراست

conscience

وجدان (اسم)

I recycle everything I can, so my conscience is clear!

من هر چیزی را که بتوانم بازیافت می کنم، بنابراین وجدانم راحت است

flesh

گوشت (بین پوست و استخوان) (اسم)

The zebra’s flesh has black and white stripes.

پوست گورخر راه راه هایی سیاه و سفید دارد

grapefruit

گریپ فروت (اسم)

Would you like a grapefruit with your breakfast?

به همراه صبحانه ات گریپ فروت می خواهی؟

hay

علف خشک (اسم)

I need to buy some more hay for the horse to sleep on.

من باید علف خشک بیشتری بخرم تا اسب روی آن بخوابد

horrified

وحشت زده (صفت)

I was horrified when I read about the old lady who was attacked.

وقتی در مورد پیرزنی که مورد حمله قرار گرفته بود مطلبی خواندم وحشت زده شدم

loop

حلقه (اسم)

He made a loop with the rope and placed it over the post.

او با طناب حلقه ای درست کرد و آن را آن سوی تیرک انداخت

paddle

پارو (اسم)

We need a paddle to help us move across the water.

ما به پارویی نیاز داریم تا به ما کمک کند از روی آب رد شویم

raft

قایق، کلک (اسم)

The man made a raft out of bamboo and floated out to sea.

آن مرد از چوب بامبو قایقی ساخت و آن را در دریا انداخت

steward

خدمتکار (کشتی، هواپیما) (اسم)

The steward is bringing some tea.

آن خدمتکار تعدادی چای می آورد

string

نخ، ریسمان (اسم)

I found a large ball of string.

من یک کلاف بزرگ نخ پیدا کردم

thorn

تیغ (اسم)

Be careful of the thorns when you pick the roses!

وقتی گل رز می چینی، مراقب خارها باش

wreck

خراب کردن/شدن (فعل)

The teenagers wrecked the house for no reason at all.

نوجوانان آن خانه را بی هیچ دلیلی خراب کردند

جزیره میمون

Monkey Island

In the middle of the ocean, there is a small island shaped like an arc. Here, monkeys play on the beach and in the trees. But how did the monkeys get there? Once, an English admiral was exploring Africa when he found hundreds of monkeys. The admiral’s character was mean. He thought, “I could sell these monkeys and become very rich! I’m going to take them to England.” So the admiral set traps to catch the monkeys.


در وسط اقیانوس، جزیره کوچکی به شکل کمان وجود دارد. در اینجا میمون ها در ساحل و درختان بازی می کنند. اما میمون ها چگونه به آنجا رسیدند؟ یک بار دریاسالاری انگلیسی که در حال کاوش در آفریقا بود صدها میمون را پیدا کرد. دریاسالار شخصیت بدی داشت. او با خود فکر کرد: “من می توانم این میمون ها را بفروشم و بسیار ثروتمند شوم! من آنها را به انگلستان خواهم برد.” بنابراین دریاسالار تله هایی برای گرفتن میمون ها کار گذاشت.

He put stakes in the ground, tied string around them and made loops in the string. When the monkeys ran through the forest, their feet got caught in the loops, and they couldn’t escape. Then the admiral put the monkeys in cages on his ship and sailed away. The cages were small and uncomfortable. There was no soft hay for the monkeys to sleep on. Instead, they slept on branches with sharp thorns that cut into the monkeys’ flesh. For dinner, he gave them tiny pieces of sour grapefruit to eat. The monkeys grew hungry and weak. But one day, the admiral hired a new steward. He was a kind man with a good conscience. He was horrified to see the thin monkeys in the cages. So one night he let them out.


او چوب‌هایی در زمین گذاشت و ریسمانی دور آن‌ها بست و سپس حلقه‌هایی در ریسمان درست کرد. وقتی میمون ها در جنگل می دویدند، پاهایشان در حلقه ها گیر می کرد و نمی توانستند فرار کنند. سپس دریاسالار میمون ها را در قفسی در کشتی خود قرار داد و با کشتی دور شد. قفس ها کوچک و نامناسب بودند. کاه نرمی برای خوابیدن میمون ها وجود نداشت. در عوض، میمون ها بر روی شاخه هایی با خارهای تیز می خوابیدند که گوشت آنها را می برید. دریاسالار برای شام به میمون ها تکه های ریز گریپ فروت ترش می داد تا بخورند. میمون ها گرسنه و ضعیف شدند. اما یک روز دریاسالار پیشکار جدیدی را (برای کشتی) استخدام کرد. او مردی مهربان و با وجدان بود. او با دیدن میمون های لاغر در قفس وحشت زده شد. بنابراین یک شب آنها را آزاد کرد.


The monkeys ran and played all over the ship! They attacked the admiral and the steward and ate their food. They completely wrecked the ship. One monkey ran into a kerosene lamp, and it fell over. The ship caught fire and began to sink! The whole crew was lost except for the monkeys. After the accident, the monkeys jumped onto a raft. They floated away from the fiery blaze of the ship. In the morning, they saw a little island in the distance. The monkeys used a piece of wood as a paddle, and they went toward it. They found the island shaped like an arc. They felt so happy to find a new home, and they still live there today.


میمون ها در سراسر کشتی دویدند و بازی کردند! آنها به دریاسالار و پیشکار حمله کردند و غذای آنها را خوردند. آنها به طور کامل کشتی را خراب کردند. یکی از میمون ها به سمت چراغ نفتی رفت و آن را انداخت. کشتی آتش گرفت و شروع به غرق شدن کرد! تمام خدمه به جز میمون ها مردند. پس از این حادثه، میمون ها روی یک قایق پریدند. آنها از شعله های سهمگین آتش آن کشتی دور شدند. در هنگام صبح، میمون ها جزیره کوچکی را در دور دست ها دیدند. میمون ها از یک تکه چوب به عنوان پارو استفاده کردند و به سمت آن جزیره رفتند. آنها جزیره را کمان مانند دیدند. آن میمون ها از پیدا کردن خانه ای جدید برای خود بسیار خوشحال بودند و هنوز هم در آنجا زندگی می کنند.

به گفتگو بپیوندید
ضبط پیام صوتی

زمان هر پیام صوتی 5 دقیقه است